از دل جنگلهای کهنسال، سحرانگیز و سرافراز هیرکانی و کنارههای مهآلود دریای کاسپین، آوای کهنترین جشنِ نور در تاریکی شبهای پر از نوا و صدا طنین میاندازد: شب چلّه.
شب چلّه در گیلان، مثل خود طبیعتش گسترده و پر از تنوع است. این شب فقط یک جشن نیست؛ یک آیین زنده و پویاست که گرمای زندگی را وسط سردترین و بلندترین شب سال، در سینه آدمها روشن نگه میدارد. آذر ۱۴۰۱ این میراث ارزشمند در هفدهمین کمیته میراث ناملموس یونسکو در رباط مراکش ثبت جهانی شد و بهعنوان نوزدهمین میراث فرهنگی ناملموس ایران، شماره ۱۰۰۵ فهرست ملی را به خود اختصاص داد.
شب چلّه، که به آن «پیله چلّه» یا «چلّه بزرگ» هم میگویند، اولین شب از چهل روز زمستان سرد است؛ شبی نمادین برای پیروزی روشنایی بر تاریکی و وعدهای برای بازگشت تدریجی خورشید. گیلانیها این رخداد نجومی را با آیینهایی جشن میگیرند که ریشه در خرد جمعی و پیوند عمیقشان با طبیعت دارد.
سفره شب چلّه خودش یک گنجینه از نعمتهای گیلان است. روی این سفره فقط هندوانه و انار نیست؛ هویت محلی موج میزند. از «آبکنوس» یا همان ازگیل که خیلیها به آن «خرمای گیلان» میگویند، تا خوج، سیب، کدوی پخته، بِه، دانههای بو داده برنج و گندم، گردو، فندق، تخم کدو، «دوشاب برنج» یا شیره برنج، حلوا کنجدی، «کاکا» و نانهای محلی.
گیلهمردان و گیلهبانوان باور دارند که نخوردن از این میوهها باعث «چلّهگرفتگی» یا بیماری میشود. هندوانه، پایه ثابت سفره یلدا، فقط یک میوه نیست. آن را در آویزههایی با ساقه برنج میآویزند و حتماً با همسایه تقسیمش میکنند؛ چون باور دارند خوردن هندوانه که طبیعتی سرد دارد، تشنگی تابستان شالیزار و سرمای زمستان را از تن دور میکند.
شب چلّه، شبی است برای زایش دوباره آواها و نواها و میراث امید و تفأل. یکی از این فالها فال پوست هندوانه است؛ پوست را چهار قسمت میکنند، نیت میگیرند و به پشت میاندازند. اگر هر چهار قطعه سبز بیفتد یعنی اتفاقهای خیلی خوب در راه است.
در ماسوله هم مراسمی به نام «شم شَمی» برگزار میشود؛ افراد دمِ در یا سر گذر میایستند و به حرف رهگذران گوش میدهند و هر سخن خوش را نشانه برآورده شدن نیت خود میدانند. فال حافظ هم با احترام و آیینی ویژه گرفته میشود. باوری دیگر هم هست که میگوید در این شب درختان سر خم میکنند و اگر کسی همان لحظه بیدار باشد، هر نیتی کند برآورده میشود.
خانهها با چلچراغهای شب یلدا روشن میشود، کرسی گرم میشود و جمع خانواده دور هم مینشینند. بازیهای محلی، گفتوگوهای صمیمی و خاطرهگویی بزرگترها که نسل جوان گوش میدهد، حلقه پیوند گذشته و آینده را محکمتر میکند.
در گذشته شام این شب معمولاً از سبزیجات محلی درست میشد؛ نشانهای از احترام به چرخه طبیعت. یکی از رسمهای زیبا، فرستادن شبچره برای عروسهای تازهعقد بود. خانواده داماد، مجمعی از خوراکیهای زمستانی و مرحمتیهایی مثل پارچه و طلا برای عروس میفرستادند تا دل زوج جوان به هم نزدیکتر شود. همچنین باور داشتند اگر عروس در شب چلّه به خانه بخت برود، مهر و محبت بین زوج جاودانه میماند.
ثبت جهانی آیینهای شب چلّه گیلان، یعنی پاسداری از گنجینهای که ریشه در گذشتههای دور دارد اما در هر دوره با تغییرات منطقی همراه شده و هنوز هم نفس میکشد. این ثبت، مسئولیتی تاریخی بر دوش ما گذاشته: اینکه این میراث زنده را بشناسیم، پاسداری کنیم و به نسلهای بعد منتقلش کنیم. امروز که زندگی مدرن بعضی سنتها را کمرنگ کرده، برگزاری چنین جشنهایی میتواند پلی باشد میان گذشته و حال. از طرف دیگر، این آیینها با ترکیب زیبای فرهنگ، اجتماع و طبیعت، ظرفیت تبدیل شدن به یک قطب گردشگری فرهنگی و کمک به توسعه پایدار گیلان را دارند.
شب چلّه گیلانی، فقط یک شب در تقویم نیست؛ آیینی است از جنس عشق خانواده و دورهمیهای صمیمانه. این شب ریشههای امید و انتظار برای روشنی و طلوع را زنده میکند و یادمان میدهد چطور در دل طولانیترین و سردترین شب سال، با تکیه بر همبستگی خانوادگی، احترام به طبیعت و هنر زندگی جمعی، نور درونمان را روشن نگه داریم و به فردای بهتر امیدوار بمانیم. این شب میراثی نیست برای موزهها؛ آیینی زنده است برای امروز و فردا. در آثار ادبی و هنری نیز نقش پررنگی دارد و مولانا بارها از این روشنایی و گشایش طلوع سخن گفته است.
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟